کاروان ها می روند اما هنوز
من اسیر چنگ دنیا مانده ام
اللهم ارزقنا توفیق الشهاده
چشم باز می کنم و اطرافم رو نگاه می کنم
همه جا پر از آدماییه که پریدن رو به خوابیدن تو بستر های گرم ترجیح دادند
کسانی که عزیزترین داشته هاشون رو حتی پاره های تنشون رو گذاشتن و رفتن
اما وقتی به خودم نگاه می کنم چیزی جز زندانی رنگ های فریبنده نمی بینم
من هم آرزوی پریدن دارم هرچند قفل هایی با دست خودم به پاهایم بسته ام
کاش می شد
خوشا در جوانی چو پیران شدن
پریدن ، رها و خدایی شدن
#راحیل
درباره این سایت