هو الحی
.
#قسمت_سوم
.
عصر هوا سرد شد هر چند اسفند بود و خبری از سوز برف و بارون نبود،اما بچه ها خیس بودن
جامون رو به زیر افتاب جابه جا کردیم هرچند گرمایی نداشت
اما باز سردشون بود
تو صندوق عقب ماشین دو تایی پتو مسافرتی پیدا شد براشون اوردم
همه نوزده ساله بودیم به جز جیم و سارا که بزرگتر بودند سارا بیست و یک و جیم بیست و دو
همین باعث می شد ثبات جمعمون رو حفظ کنند
من تقریبا غیر از لبخند و یا شوخی با دخترا و پذیرایی واکنشی نداشتم
فلاسک را اوردیم و برای عصر چای و نسکافه و قهوه سه تا گزینه بود
البته برنامه هم داشتیم
ادامه مطلب
درباره این سایت